خاطرات مدیوم ها

تعبیر رویای صادقه در غسالخانه

غسالخانه

منبع: رکنا

  ساعت کاری تمام شد، مثل همیشه آماده رفتن به خانه شدیم و باز مثل روزهای دیگر در راه بازگشت به جسدهایی که در آن روز دیده بودم فکر می‌کردم. آن شب چون خیلی خسته بودم زود به خواب رفتم و خواب عجیبی دیدم. خانمی را که برای شست‌وشو به غسالخانه آورده بودند، زنده بود و دست و پایش را با زنجیر بسته بودند و روی سنگ گذاشتنش و شروع به شستن کردند، فقط انگار جای سیلی و ضربه روی صورتش بود، در خواب خیلی منقلب شدم.

ادامه مطلب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هه‌ورامان هانه‌به‌رچه‌م پاییز و خزان کسب درامد از کنتل یک وبسایت برای یک ملت حمایت از کالای ایـــــــــــــرانی شاهین اردبیل Raul دانستنیها به مگ